اگر از وقت تلف کردن بدتان میآید، دستتان را بالا ببرید.
میخواهید یک زبان جدید را سریع یاد بگیرید و در کنار آن بتوانید صحبت کنید و از آن زبان در زندگی روزمره استفاده کنید؟ پس دستتان را بالا نگه دارید.
در حالی که به تعداد زبانآموزان روی کره زمین، ترفندها و میانبرهایی برای یادگیری سریع یک زبان وجود دارد، یکی ازعوامل مهمی که زبانآموزان باید آن را در کنار سرعت یادگیری در نظر داشته باشند، کارایی و سودمندی است.
اگر زبان مورد نظرتان را در چهار هفته و با تمرینهای واژگان و تمرینهایی برای به خاطر سپردن کلمات و قوانین گرامر «یاد» گرفتید، در واقع زمان زیادی را برای یادگیری زبان صرف نکردهاید. تقریبا هیچ مهارت یا دستاوردی نخواهید داشت که بعد از چهار هفته مطالعه و یادگیری زبان بخواهید ارائه کنید.
از طرفی، همانقدر که میخواهیم واقعا از زبانی که یاد میگیریم استفاده کنیم و به آن زبان صحبت کنیم، هیچکدام از ما از ایده یادگیری با دوره پنج ساله کلاسهای زبان و تمرین روزانه برای رسیدن به مهارت کامل در زبان استقبال نمیکنیم.
برای اینکه زبانی را به خوبی یاد بگیریم، فرآیند یادگیری باید سرگرمکننده و متمرکز باشد و مهمتر از همه نباید حتی یک دقیقه از وقتمان را تلف کند.
اینجاست که بهرهوری و کارایی وارد میدان میشوند.
با توجه به توضیحات دیکشنری آکسفورد، کلمه Efficient اینگونه معنی میشود:
(Especially of a system or machine) achieving maximum productivity with minimum wasted effort or expense
(مخصوص یک سیستم یا ماشین) دستیابی به حداکثر بهرهوری با حداقل تلاش یا هزینه هدررفته
این کلمه مفهومی دارد که تمام زبانآموزان باید با چنگ و دندان دنبال آن باشند.
اگر میخواهید نه تنها یک زبان جدید را سریع یاد بگیرید، بلکه با سطح مهارت و تسلطتان بومیان را تحت تاثیر قرار بدهید، باید همین الان نگرشها و فعالیتهای زیانبخش که به یادگیری زبان صدمه میزنند را متوقف کنید.
چهار مرحله یا چهار قدم میتوانند شما را از یک دوزبانه ناامید و بیاشتیاق به یک ماشین چندزبانه کارآمد تبدیل کنند و همه اینها با تغییر نگرش شروع میشود.
کارآمدترین روشها برای یادگیری یک زبان جدید
قدم اول: توانایی یادگیری زبان خود را با یک تنظیم نگرش سریع تقویت کنید
یادگیری زبان به معنای واقعی کلمه فرآیندی است که تماما در ذهن و مغز شما اتفاق میافتد، بنابراین برای اینکه این کار را درست انجام بدهید، باید مطمئن شوید سرتان را در جهت درستی میچرخانید و در واقع یعنی باید مطمئن شوید مسیر و روش درستی را برای یادگیری زبان انتخاب میکنید.
تمام تحقیقاتی که در این باره انجام شدهاند، نشان میدهند رویکرد و نگرش یکی از مهمترین عوامل دخیل در یادگیری زبان است و خود شما هستید که میتوانید اشتیاق و انگیزه یادگیری زبان را تقویت کنید یا آن را از بین ببرید.
بیشتر موانعی که سر راه زبانآموزان قرار میگیرند و آنها را از رسیدن به مقصد (یادگیری زبان) باز میدارند، ناشی از اطلاعات ناقص و غلط یا فرض و گمانهای نادرست در مورد یادگیری زبان و به طور کلی خود زبان است. شروع یادگیری یک زبان جدید در ابتدا میتواند مثل یک ماموریت غیرممکن به نظر برسد، به خصوص اگر از نظر ذهنی آمادگی آن را نداشته باشید.
به همین دلیل، پیش از آنکه هر نوع یادگیری را وارد زندگی روزمرهتان کنید، خودتان را از نظر ذهنی آماده کنید.
اجازه بدهید این چهار حقیقت بنیادی درباره یادگیری زبان، هر زمان که احساس سردرگمی یا ناامیدی میکردید شما را احاطه کنند و از این باتلاق نجاتتان بدهند.
چندزبانه بودن از نظر فردی و اجتماعی کاملا عادی است و هر کسی میتواند به آن دست یابد
تعداد زیادی از زبانآموزان این باور غلط را دارند که صحبت کردن به چند زبان، موهبتی است که فقط برای نوابغ و دانشمندان کنار گذاشته شده است. اما اگر چنین چیزی درست باشد، پس باید قبول کنیم بیش از نیمی از جمعیت کره زمین نابغه و دانشمند هستند و این موهبت به آنها اعطا شده است.
در بیشتر کشورهایی که امروزه روی نقشه میبینید، اکثر مردم به چند زبان مختلف صحبت میکنند؛ فرقی نمیکند این زبانها، گویشهای محلی آنها باشد، زبانهایی باشد که در مدرسه و کالج یاد میگیرند یا زبانهای محلی دیگر باشند.
علاوه بر این، شما با تمام تجهیزات و توانمندیهایی که برای یادگیری زبان لازم دارید، متولد شدهاید. مغز شما طوری طراحی شده است که همیشه در حال یادگیری باشد! دغدغه و اساس کار یادگیری این است که چطور به قسمتهایی از مغزتان که در چند دهه از آنها استفاده نکردید رجوع کنید و مطالب را به یاد بیاورید.
غیرممکن است بدون تعریف هدف برای چیزی، آن را به خوبی یاد بگیرید
حافظه کوتاهمدت شما میتواند اطلاعات و داده را برای مدت کوتاهی حفظ و بازیابی کند، اما اگر معنی یا هدفی به اطلاعات ندهید، هیچوقت این اطلاعات را به حافظه بلندمدت نمیفرستد.
به این معنی که میتوانید هرروز فعلی را در وجههای زمانی مختلف صرف کنید، اما تا زمانی که مغزتان واقعا نفهمد صرف فعل چیست، احتمالا به خوبی در حافظهتان نمیماند و هرروز مجبور میشوید آنها را تکرار کنید. به همین دلیل است که همیشه یادتان میماند فیل چیست، چون معنی و مفهوم آن را میدانید و با تصویری که از آن در ذهنتان دارید، میتوانید همیشه و همهجا به یاد بیاورید معادل انگلیسی فیل، کلمه elephant است.
زبان مهارت محدودی نیست که بتوانید آن را یاد بگیرید و همیشه همراهتان باشد، زبان فرآیندی نامحدود است که میتوانید یاد بگیرید و در آن دخیل باشید.
هیچ تعداد جادویی از کلمات وجود ندارند که وقتی آنها را با هم حفظ میکنید، باعث شوند یک زبان را به طور کامل یاد بگیرید.
از آنجایی که ما زبانآموزان مشتاقی هستیم، و آنقدر خودمان را درگیر پیشرفت کردهایم که از وجه حال ساده به گذشته کامل برسیم، فکر میکنیم قرار دادن تمام این اجزا در کنار هم در نهایت باعث میشود ما زبانی را به طور کامل یاد بگیریم؛ اما باور کنید زبان دنیایی وسیعتر از مجموع این قسمتهاست.
به جای اینکه زبان را یک مهارت مطلق با مرزهای سیاه و سفید و قوانین سفت و سخت برای یادگیری سریع نگاه کنید، به زبان به چشم یک فرآیند زنده نگاه کنید که انسانها با استفاده از آن با دیگران ارتباط برقرار میکنند و وظایف اجتماعی و شخصیشان را با آن انجام میدهند. به جای اینکه سعی کنید تمام قطعات را کنار هم جمع کنید، روی قطعاتی که دارید تمرکز کنید، ببینید دیگران چطور قطعاتی را که در اختیار دارند با هم ترکیب میکنند و آنها را با هم تطبیق میدهند و سپس قطعه جدیدی را از دیگران که این زبان را به طور طبیعی صحبت میکنند، میگیرند و به قطعات خودشان اضافه میکنند.
بومیان هر زبانی کمتر از شما به اشتباهاتتان توجه میکنند و حساسیت نشان میدهند
اضطراب زبان خارجی (Foreign Language Anxiety) واقعیت دارد و میتواند خسارت زیادی به بار بیاورد.
اولین تلاشهایتان برای صحبت کردن به یک زبان جدید مثل این است که بدون لباس در مقابل تعداد زیادی غریبه آهنگ بخوانید، برای بسیاری از افراد این مسئله به قدری ترسناک و اضطرابآور است که اغلب منجر به شکست میشود.
اگرچه اضطراب طبیعی است و همه ما با آن درگیر هستیم، خوشحال میشوید اگر بدانید شما تنها کسی هستید که در یک اتاق، هر کلمه یا تلفظتان را قضاوت میکنید. بومیان، زبانی را که شما صحبت میکنید به صورت سطحی نگاه نمیکنند، بلکه مفهوم و عمق آن را میبینند تا با شما ارتباط برقرار کنند.
دفعه بعد که به زبان مادریتان صحبت میکنید به اشتباهات گرامری، کلماتی که اشتباه تلفظ میکنید و انتخاب غلط کلمات دقت کنید؛ بعد از آن است که میفهمید تا به حال هیچوقت، چه در حرف زدن خودتان چه دیگران به این مسائل دقت نکرده بودید.
چهار ایدهای که قرار است درباره آنها با شما صحبت کنیم، برای از بین بردن موانع ذهنی مهم هستند.
تعداد بیشماری از کسانی که میتوانند روزی یک چندزبانه موفق باشند، به دلیل اینکه فکر میکنند یادگیری زبان سخت است، به یک یکزبانه همیشگی تبدیل میشوند. این افراد وقتی خودشان را مجبور میکنند به کلاسهای خستهکننده بروند، وقتی به اشتباه فکر میکنند زبان را میشود حفظ کرد یا وقتی بیش از حد از اشتباه کردن میترسند، یادگیری زبان را رها میکنند.
یک زبانآموز کارآمد و حرفهای، وقتش را تلف نمیکند و وقتی رویکرد و نگرشش نسبت به یادگیری زبان به درستی شکل گرفت، آماده است تا قدم دوم را بردارد و به مرحله بعد برود.
قدم دوم: از ظرفیت طبیعی مغزتان برای یادگیری آماری (Statistical Learning) استفاده کنید
برخلاف اسم به ظاهر عجیبش، یادگیری آماری به طور کلی لذتبخشترین و سادهترین بخش یادگیری یک زبان جدید است.
اگر تا به حال سعی کردهاید با تماشای تلویزیون یا با استفاده از هر استراتژی یادگیری زبان مبتنی بر ورودی اطلاعات (input-based language learning) زبان یاد بگیرید، از روش غوطهوری استفاده کردید و این یادگیری، متد یادگیری آماری است. اما به نظر شما یادگیری آماری چیست و چطور از آن برای یادگیری یک زبان جدید استفاده میکنید؟
یادگیری آماری چیست؟
یادگیری آماری فرآیندی است که مغز شما مقدار زیادی داده را گردآوری میکند و سپس از این نمونه عظیم استفاده میکند تا با این دادهها، الگوهای فوق دقیق و ظریف را استخراج کند.
همانطور که در مورد یادگیری زبان صحبت شد، یادگیری آماری اساسا به معنی غرق شدن در یک زبان است و معنای تحتاللفظی آن این است که سرتان را با تعداد زیادی از مشاهدات و نمونهها پر کنید.
ما از تعداد بسیار زیادی داده صحبت میکنیم که هیچوقت ندیدهاید یک رایانه بتواند از پس محاسبات آن بربیاید، اما خوشبختانه مغز انسان از بدو تولد یا به اصطلاح معمول از درب کارخانه با این قدرت برای جمعآوری اطلاعات آمده است.
وقتی نوزادان به دنیا میآیند، تقریبا بلافاصله جمعآوری اطلاعات درباره صداها و فرکانس آنها و کلمات و معنی آنها را شروع میکنند و در نهایت به ساختارهای جمله و قوانین گرامری میرسند. اما کودکان تنها موجوداتی نیستند که میتوانند این فرآیند را به انجام برسانند.
برای مثال وقتی کسی که زبان انگلیسی را به عنوان زبان دوم صحبت میکند، وقت کافی میگذارد و با دیگر کاربران این زبان ارتباط برقرار میکند، مغز او جمعآوری تعداد زیادی از عبارات مثل “I had fun” و “I had a good time” را شروع خواهد کرد. در نهایت اتفاقی میافتد که اغلب غیرارادی است. زبانآموز الگوی عباراتی مثل “I had a fun” را یاد میگیرد که هیچوقت توسط بومیان مورد استفاده قرار نمیگیرد، اما عبارتی مثل “I had fun” عبارتی است که توسط بومیان مورد استفاده قرار میگیرد.
در کنار سایر نمونههای بیشمار از انواع مختلف اسمها، بعضی از آنها را میتوان شمارش کرد (مثل “one time”، “two times”) و بعضی از آنها را نمیتوان شمارش کرد (مثل “two funs”). تمام این دادهها میتوانند به عنوان یک قانون در ذهن ثبت شوند که نه تنها توضیح میدهند کلماتی مثل “fun” و “time” چطور عمل میکنند، بلکه درباره نحوه عملکرد سایر کلمات مشابه هم میتوان به نتیجه رسید.
در قسمت دوم این مقاله به شما میگوییم تمرکز روی یادگیری آماری چطور میتواند کارایی و بهرهوری یادگیری زبان را افزایش بدهد. همچنین قدمهای بعدی یادگیری زبان با حداکثر بهرهوری را هم به شما میگوییم.
بیشتر بخوانید: 5 افسانه در مورد یادگیری زبان های خارجی
بیشتر بخوانید: با یادگیری زبان دنیایی از امکانات جدید را در آغوش بگیرید
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره دوره های آموزشی زبان انگلیسی کلیک نمایید
برای مشاوره رایگان با شما تماس میگیریم
با ثبت شماره تلفن خود، از مشاوره رایگان کارشناسان ایرانمهر بهرهمند شوید.
نظر خود را با ما در میان بزارید