هفت «قاتل انگیزه» یادگیری زبان و راههای غلبه به آنها – قسمت دوم
در قسمت اول مقاله خواندیم موانع و مشکلات زیادی سرراه زبانآموزان وجود دارد و تنها راه موفقیت، غلبه و عبور از این موانع است.
برای اینکه مطالب برایتان مرور شود، چهار مانع یا همان «قاتل انگیزه» را که در قسمت اول معرفی کردیم، تکرار میکنیم.
قاتل انگیزه شماره 1، ترسیدن بود؛ ترس از صحبت کردن با دیگران که ممکن است در اثر خجالتی بودن یا عدم اعتماد به نفس کافی اتفاق بیافتد. برای غلبه بر این ترس باید کم کم از حاشیه امنتان خارج شوید و برای شروع مکالمه با کسی صحبت کنید که «حامی» و طرفدار شماست و آماده است تا به شما کمک کند.
قاتل انگیزه شماره 2، سوتفاهم و درک نشدن از سمت دیگران است. مهم نیست کسی شما را درک نمیکند و نمیفهمد چقدر عاشق یادگیری زبان هستید. وقتی خودتان را باور کنید و با کسانی در ارتباط باشید که آنها هم علاقمند به یادگیری زبان هستند، راحتتر میتوانید مهارتهایتان را بشناسید و از تقویت آنها لذت ببرید.
قاتل انگیزه شماره 3، عدم اعتماد به نفس است. در این مرحله شما نمیدانید راه درستی را پیش گرفتید یا نه. به همین دلیل بهتر است با یک شریک تبادل زبانی و مربی درست و حسابی در ارتباط باشید تا به شما کمک کنند راه درست را بروید.
قاتل انگیزه شماره 4، سندرم کرم کتاب بود. عده زیادی هستند که ماهها و شاید سالها کتابهای آموزش زبان میخوانند ولی نمیتوانند صحبت کنند. به همین دلیل لازم است که در کنار محتوای چاپی از جمله کتابها، منابع صوتی و تصویری هم در روند یادگیریتان قرار بگیرد و با ارتباط برقرار کردن با مردم و صحبت کردن با آنها زبان را یاد بگیرید.
در ادامه سه قاتل انگیزه دیگر را هم به شما معرفی میکنم که امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید.
قاتل انگیزه شماره 5: تلاش برای فهم کلمات
«من نمیفهمم مردم در جواب من چه میگویند.»
این قاتل انگیزه زمانی خودش را نشان میدهد که شما بالاخره جرات به خرج دادید و با دیگران صحبت کردید. این اتفاق معمولا در اولین مکالمات رخ میدهد.
پادکستهای زیادی گوش کردید، حتی برای خودتان تقلب هم نوشتید و با افراد زیادی تلفنی حرف زدید.
به نظر خودتان کارهایتان را درست انجام دادید، و بعد کسی به شما میرسد و چیزی به شما میگوید که هیچ معنی و مفهومی برایتان ندارد. حتی یک کلمه از حرفهای او را هم نمیفهمید.
به طرز مسخرهای لبخند میزنید، از آنها میخواهید حرفی که زدند را تکرار کنند و شاید این دفعه چند کلمه از حرفهایشان را متوجه شوید. اما همچنان، آشفته و گیج هستید.
چرا این اتفاق افتاده است؟
جواب سوالتان اینجاست: صحبت کردن مردم در دنیای واقعی اغلب تفاوت فاحشی با نحوه صحبت کردنشان در پادکستها و دورههای آموزش زبان دارد. در دنیای واقعی اغلب مردم کاملا واضح صحبت نمیکنند. اغلب کلمات را پشت سر هم ردیف میکنند و به همین دلیل است که نمیتوانید آنها را از هم تفکیک کنید و ممکن است افراد مختلف لهجههای متفاوت داشته باشند که شما به آن عادت نداشته باشید. انتخاب کلمات هر کس و نحوه صحبت کردنش ممکن است با چیزی که شما یاد گرفتید، متفاوت باشد.
راه حل این مشکل دو مرحلهای است:
قدم اول: برای مطالبی که متوجه نمیشوید، برنامهای تنظیم کنید
برای اینکه به کسی بگویید چیزی را متوجه نشدید، عبارات زیر را به زبان مقصدتان یاد بگیرید:
“Can you repeat that please?”
“Can you speak more slowly please?”
“What does [word] mean in English”
“Could you type that word out for me?”
با یاد گرفتن این چهار جمله میتوانید به دیگران بگویید دقیقا چه قسمتی را متوجه نشدید.
وقتی با کلمه جدیدی روبرو میشوید، مطمئن شوید آن را به فهرست کلماتتان اضافه کردید.
قدم دوم: روی مهارت شنیدن تمرکز کنید
وقتی پادکستها و درسهایی را انتخاب میکنید که به زبان مقصد شماست، اطمینان حاصل کنید موضوعاتی را پوشش میدهد که قرار است در زندگی واقعی از آنها استفاده کنید. با این روش، برای موضوعاتی که قرار است درباره آنها صحبت کنید، آمادگی بیشتری خواهید داشت.
مهمتر از همه، اجازه ندهید این قاتل انگیزه شما را از صحبتکردن و ارتباط برقرار کردن با دیگران باز دارد. اگر نفهمیدن حرفهای دیگران شما را مضطرب میکند، راهحلهایی که در قاتل انگیزه شماره یک گفتیم، مرور کنید.
قاتل انگیزه شماره 6: احساس درجا زدن
«من هیچ پیشرفتی نمیکنم!»
در مسیر یادگیری زبان، بارها ممکن است زمین بخورید. احساس میکنید در گل گیر کردید و نمیتوانید حتی یک قدم دیگر بردارید.
مهم نیست چه کار میکنید، به نظر میرسد هیچ پیشرفتی نمیکنید.
وقتی این اتفاق میافتد، به این معنی نیست که پیشرفت نمیکنید. به این معنی است که شما به درجهای از مهارت در زبان رسیدهاید که دیگر نمیتوانید پیشرفتتان را ببینید.
دلیل این اتفاق این است:
وقتی یادگیری یک زبان را شروع میکنید، اولین کلمهای که به زبان میآورید، دانش زبانی شما را بیش از چیزی که در گذشته بوده بالا میبرد. کلمه دوم؟ دانشتان را 100 درصد بیشتر میکند (چون عدد 2، صد در صد از عدد 1 بیشتر است). کلمه سوم 50 درصد دانش شما را بالاتر میبرد (چون عدد 3، پنجاه درصد از 2 بیشتر است). وقتی 100 کلمه را بدانید، فقط 1 درصد دانشتان بیشتر میشود. درصد پیشرفت شما در زبان با مرور زمان کم و کمتر میشود. چون این میزان کمتر میشود، فهمیدن آن سختتر است.
بیایید تصور کنیم شما 1000 کلمه میدانید. اگر روز بعد 10 کلمه دیگر به دایره لغاتتان اضافه کنید، تفاوت خیلی زیادی حس نمیشود. اما وقتی یادگیری را تازه شروع کرده باشید، و 100 کلمه بدانید، ده کلمه هم میتواند تفاوت زیادی ایجاد کند.
همه این مسائل به دیدگاه و چشمانداز ما بستگی دارد و پیدا کردن راه درست برای رسیدن به موفقیت، نیازمند تغییر چشمانداز است.
شما همچنان در حال حرکت به سمت جلو هستید، اما این قدمها خیلی بزرگ به نظر نمیرسند.
هرگاه احساس کردید در حال در جا زدن هستید، پیشرفتتان را ثبت کنید. من معمولا از روزهای اول ویدیوهایی را ضبط میکنم که بتوانم آنها را با روزهای بعد مقایسه کنم.
در طول سه ماه، فکر میکردم پیشرفتی نکردهام. اما اگر هرروز ویدیویی از خودم ضبط کنم، میتوانم به عقب برگردم و مهارتهای روز صفر را با مهارتهای روز 90 مقایسه کنم و از میزان پیشرفتمم شگفتزده شوم.
قاتل انگیزه شماره 7: شروع اشتباه
«نمیتوانم هرروز با یک برنامه معمول مطالعه کنم!»
منابع فوقالعاده و بیشماری برای یادگیری زبان جدید وجود دارد و امتحان کردن آنها ساده است.
من تمایل زیادی دارم برای اینکه از منابع مختلف استفاده کنم. نتیجه؟ هیچوقت خسته نمیشوید و یادگیری کسلکننده و روتین نمیشود.
پریدن از یک شاخه به شاخه دیگر، تنها دلیلی نیست که نمیتوانید به یک برنامه معمول روزانه پایبند باشید. احتمالا دلیلش این است که فکر میکنید وقت کافی برای مطالعه همه آنها را ندارید. در مدرسه یا محل کار، قوانین اجتماعی و علایق دیگری هستند که باعث میشود کار برایتان سخت شود و نتوانید برنامهای را انتخاب کنید که با زندگی روزمره و یادگیری زبان مغایرت نداشته باشد و بتوانید آن را حفظ کنید.
اگر این مشکل برای شما آشناست، احتمالا میدانید به آن «مبتدی غلط» یا «شروع اشتباه» میگویند. مبتدی غلط کسی است که یادگیری یک زبان را بارها و بارها شروع کرده، کنار گذاشته و باز شروع کرده است. دانش مقدماتی از یک زبان را دارید، اما بارها و بارها از صفر شروع کردید.
به نظر شما، برای رفع این مشکل و تعهد به یک برنامه و روند آموزشی باید چه کار کنید؟
به دوره آموزش فشرده و سخت متعهد شوید. این دوره ممکن است حداقل 30 روزه باشد، اگرچه به نظر ما سه ماه زمان ایدهآلی است.
چرا دوره و بازه خاص؟ چون مهم نیست این دوره چقدر فشرده یا سخت باشد، میتوانید مطمئن باشید که این مدت در نهایت به پایان میرسد.
مهمتر از همه اینکه، در طول مدتی که در حال یادگیری هستید، میتوانید سبک یادگیری مناسبتان را پیدا کنید و عادتهای یادگیری زبان را بسازید و عاشق یادگیری روزانه زبان شوید. همچنین به درجهای از مهارت میرسید که دیگر راهی برای برگشت ندارید و امکان ندارد هیچوقت از سطح مبتدی شروع کنید؛ بلکه میتوانید از سطح مناسب خودتان شروع کنید و به یادگیری ادامه بدهید.
سخن پایان
اگر هر کدام از هفت قاتل انگیزه و موانعی که در بالا گفتیم برای شما هم صدق میکند، بدانید تنها نیستید. همه میتوانیم درباره آنها بنویسم و با آنها مقابله کنیم.
راهحلهایی که گفتیم، نقطهای عالی برای شروع هستند و به ما کمک میکنند در مسیر درست قدم برداریم.
نظر خود را با ما در میان بزارید