(و چه کار کنیم که فایدهای داشته باشد؟)
در دنیا صدها هزار نفر به مطالعه و یادگیری یک یا دو زبان خارجی در مدرسهها میپردازند. (مثلا در مدارس ایران زبان انگلیسی و عربی تدریس میشود). هرچند، بعد از سالها مطالعه و درس خواندن، بیشتر این افراد حتی نمیتوانند یک جملهی ساده را سرهم کنند و به یکی از این زبانها صحبت کنند.
آخر چطور همچین چیزی ممکن است؟
خود من در دانشگاه با چالش بزرگی روبرو شدم. چون در دوران مدرسه نمرهی بسیار خوبی از درس زبان کسب میکردم و همیشه به این درس علاقه داشتم. اما با وجود این علاقه و مطالعهی مرتب از سال اول راهنمایی تا پیشدانشگاهی، وقتی وارد دانشگاه شدم با چالش «هیچچیزی متوجه نمیشوم!» رو به رو شدم! من واقعا درسم خوب بود…اما چه چیزی باعث میشد نتوانم مثل بچههایی که به دانشگاه رفتهاند، مهارت داشته باشم؟
مشکل کارم چه بود؟
در این مقاله میخواهم به بررسی عواملی بپردازم که باعث میشوند دانشآموزان یادگیری یک زبان جدید در مدرسه را سخت، خستهکننده یا دلسردکننده بدانند. همچنین چند روش معرفی میکنم تا به کمک آنها بتوانید نحوهی مطالعهی خود را تغییر دهید و در مدرسه بهتر و بیشتر یاد بگیرید. فرقی نمیکند که در چه کشوری زندگی میکنید، به چه مدرسهای میروید یا دانشآموز پایهی چندم هستید، در هر حال درس خواندن (خصوصا یادگیری زبان خارجی) در مدرسه با چالشهای مختلفی روبهرو است و اگر به درستی مدیریت نشود، حتما شما را دلسرد و ناامید خواهد کرد.
دوره های آموزش زبان انگلیسی |
|
دوره حضوری | آموزش زبان انگلیسی برای کودکان |
دوره حضوری | آموزش زبان انگلیسی برای نوجوانان |
دوره حضوری | آموزش زبان انگلیسی برای بزرگسالان |
دانشآموزها بیشتر تماشاگر (منفعل) هستند
بیایید با این واقعیت روبهرو شویم. بیشتر دانشآموزان (هیچ فرقی نمیکند که در کدام طول و عرض جغرافیایی زندگی میکنند) در کلاس زبانهای خارجی تماشاگر هستند. این دانشآموزان از معلمشان انتظار دارند که با جادو، دانش و مهارت در زبان جدید را به ذهنشان منتقل کند، بدون اینکه مجبور باشند حتی انگشت خود را خم کنند. این نتیجهی روش آموزشی کلاسیک «معلم محور» است، که در آن معلم منبع اصلی دانش کلاس است و دانشآموزان برای اینکه دانش او را کسب کنند، حول محور او حرکت میکنند. به خوبی به یاد داشتم که معلم دوران راهنمایی، چگونه تلفظ دو لغت hurt و heart را جابهجا به من آموخت و اصرار داشت که حتما به همان شیوهی غلط تلفظ شوندL هنوز هم برای اینکه این دو را با یکدیگر اشتباه نگیرم، به مشکل میخورمLL
این الگوی یادگیری بسیار غلط است و به یادگیری کاربردی زبان جدید منجر نمیشود. یک دانشآموز اگر در خارج از مدرسه چیزی یاد بگیرد، کاملا با ابتکار و اختیار خودش آن را یاد گرفته است. اما در کلاس معلم محور، تمام ابتکار عمل و اختیارات در تصمیمگیری بر دوش معلم قرار میگیرد، یعنی معلم کسی است که تصمیم میگیرد:
- راجع به چه موضوعی صحبت کنند.
- از چه منابع و ابزار آموزشی استفاده کنند
- روش یادگیری چگونه باشد
- سرعت یادگیری دانشآموزان چقدر باشد
اگر اختیار و ابتکار عمل را از دانشآموزان بگیریم، ممکن است در مسیر یادگیری زبان جدید، تاثیر مخربی داشته باشیم. در این سیستم آموزشی غلط، دانشآموزان یادگیری را مسئولیت و وظیفهی معلم میدانند و حس مسئولیت و نماینده کلاس بودن را تقویت نمیکنند و نمیدانند این مسئله برای موفقیت در یادگیری یک زبان جدید بسیار مهم است.
راهحلی موثر و دقیق برای این مشکل وجود دارد، که در آن به دانشآموزان مستقیما آموزش دهیم که موفقیت در یادگیری زبان خارجی تنها توسط خودشان صورت میگیرد و وظیفهی شخصی خودشان است.
یک معلم میتواند با گفتن حرفهایی مثل سخنرانی زیر با دانش آموزان ارتباط برقرار کند:
خودتان مسئول یادگیری زبان باشید. من اینجا هستم تا به شما کمک کنم، تا آن را برای شما سادهتر سازم، اما نهایتا شما تنها کسی هستید که این یادگیری را به سرانجام میرسانید. هیچکس نمیتواند یک زبان را به شما آموزش دهد. شما و فقط شما هستید که میتوانید یک زبان جدید را یاد بگیرید.
در زبان انگلیسی، یک سخن آموزنده وجود دارد که میگوید:
“You can lead a horse to water, but you can’t make it drink”
شما میتوانید یک اسب را تا چشمه ببرید، اما نمیتوانید او را مجبور کنید آب بنوشد.
امروزه، به خصوص در عصر تکنولوژی و اینترنت، یک مدرس زبان خارجی باید رهبر، تسهیلگر، انگیزهبخش و تولیدکننده محتوا باشد، باید بتواند به دانشآموزان نشان دهد که وقتی معلم کنار آنها نباشد تا راهنماییشان کند، چگونه «چشمه را پیدا کنند».
اگر به دانشآموزان یاد دهید که یادگیری زبان جدید بر عهده و وظیفهی خودشان است، مجبور میشوند چه در کلاس چه خارج از کلاس، در تصمیمگیری برای تمرین و یادگیری قاطعانه و فعال عمل کنند.
یک دانشآموز کنشگر و فعال باید:
- چیزی را که میخواهد به معلم بگوید
- نسبت به منابع مورد استفاده در کلاس، چند منبع سختتر از اینترنت پیدا کند
- برای یادگیری از روشهایی استفاده کند تا یادگیری برای او امری کارآمد و لذتبخش به نظر برسد
- سرعت یادگیری را خودش انتخاب کند
- زبانها مهارتی هستند که باید آنها را یاد بگیرید، نه موضوعی برای یادگیری و مطالعه هستند
در دوران مدرسه، موضوعات مبتنی بر دانش مثل تاریخ، اقتصاد، ریاضیات و علوم همگی به همین شیوه مطالعه میشوند: مجموعهای از حقایق که حتما باید به خاطر سپرده شوند! (تا حدی که میخواهم هرآنچه در دوران مدرسه یادگرفتهام را دوباره از اول ولی کاربردیتر یاد بگیرم!). از آنجایی که زبانهای خارجی هم مثل سایر دروس، در ساختار آکادمیک مشابهی تدریس میشوند، دانشآموزان در دامی میافتند که فکر میکنند برای تدریس زبان خارجی باید با شیوهای مشابه با آنها برخورد شود.
با این حال، زبانهای خارجی شبیه سایر موضوعات درسی نیستند. یعنی نمیتوانید هر چه در کتاب نوشته شده را حفظ کنید. زبان انگلیسی که جدول مندلیف نیست! شما برای اینکه شیمی را یاد بگیرید، عنصر به عنصر جدول مندلیف را تحلیل میکنید، بعد برای زبان انگلیسی، سعی میکنید یک خط تیرهی کوچک را روی کلمات حفظ کنید، تا در امتحان نهایی نیز گزینهی درست را علامت بزنید؟ حتی به خودتان زحمت این را نمیدهید که بدانید «stress»ها دقیقا چی هستند؟ (بله، تجربه کاملا مشترک است)
به یاد داشته باشید، برای یادگیری و تسلط به زبان خارجی باید مهارتهای خود را تقویت کنید. قرار نیست چیزی را حفظ کنید و از من به شما نصیحت که با حفظ کردن، هیچچیز دستتان را نمیگیرد.
اگر دانشآموزی نداند که زبان یک مهارت است و به جای تقویت مهارتها سعی کند آن را مثل سایر درسها در مدرسه یاد بگیرد، این مسئله در تصمیمگیری، منابع مورد استفاده و عملکرد او در مسیر یادگیری تاثیر کاملا منفی میگذارد.
بیایید عملکرد دانشآموز A و دانشآموز B را بررسی کنیم.
دانشآموز A زبان انگلیسی را در مدرسه میخواند
- گرامر را با استفاده از کتاب گرامر یاد میگیرد. سعی میکند قوانین گرامری را به خاطر بسپارد و سعی میکند از آنها در حل تمرین استفاده کند.
- او لیست لغاتی را که در کلاس به او دادهاند یاد میگیرد و سعی میکند آنها را با تکرار حفظ کند.
دانشآموز B خودش زبان یاد میگیرد، او
- با ترجمه حرفها و مکالماتش به زبان مقصد از آن زبان استفاده میکند، با آن زبان با شخص دیگری چت میکند یا حرف میزند و دیگران اشتباهات او را به صورت آنلاین اصلاح میکنند.
- او متنهای مختلف مورد علاقهاش را از اینترنت دانلود میکند، آنها را میخواند، کلمات را هایلایت میکند و بعدا با استفاده از آنها متن مینویسد یا با خودش حرف میزند.
- او با استفاده از یک سیستم تکرار با فاصله زمانی معین (که خیلی خوب سازماندهی شده است) منابع و موضوعات جدید را به خاطر میسپارد.
هر دو دانشآموز فقط از چند تکنیک ساده برای یادگیری زبان خارجی استفاده میکنند. هرچند، دانشآموز A حقایق بیشتری نسبت به زبان جدید میفهمد ولی دانشآموز B به مهارت طبیعیتر و کاربردیتری دست پیدا میکند.
علاوه بر این، روش دانشآموز B به او کمک میکند تا با تکنیکی زبان را یاد بگیرد که با مکانیزمهای یادگیری طبیعی مغز سازگارتر باشد. به عبارت دیگر، روشهای دانشآموز A، مصنوعیتر هستند و در نتیجه موفقیت زیادی طی یادگیری زبان جدید ایجاد نمیکنند.
دانشآموزها به جای فعالیت تیمی، همهچیز را در محیطی رقابتی و بدون همفکری و همکاری یاد میگیرند
سیستمهای مدرن آموزشی در مدارس، فضایی رقابتی برای دانشآموزان ایجاد میکنند تا هر کس برای نمره بهتر بکوشد، این در حالی است که یک زبان خارجی را نباید به صورت رقابتی یاد گرفت، بلکه آن را باید با همکاری و به صورت تیمی یاد گرفت.
برای اینکه بیشتر منظورم را متوجه شوید، به روش یادگیری کودکان در خارج از محیط مدرسه فکر کنید. آنها به جای اینکه نگران نمره و ارزیابی باشند، فقط بازی میکنند، با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند، لبخند میزنند، میخندند، اشتباه میکنند و باهم بزرگ میشوند. این یک تجربهی یادگیری بهم پیوسته و در عین حال، شخصی است. در این چهارچوب، یادگیری به معنای واقعی کلمه پیشرفت میکند.
علاقه و انگیزهی ذهنی برای یادگیری زبان جدید، روی روش حفظ مطالب، سوال پرسیدن و تقویت مهارتها تاثیر زیادی میگذارد.
اجازه دهید تا این مسئله را با مثالی ساده توضیح دهیم.
بیایید عملکرد دانشآموز A و دانشآموز B را در نظر بگیریم و فرض کنیم که هر دو بیست ساله هستند، هر دو ایتالیایی هستند و هر دو در حال یادگیری زبان انگلیسی، به عنوان زبان دوم هستند.
دانشآموز A عاشق زبان انگلیسی است و در یادگیری موفق میشود، چون او اراده و علاقهی یادگیری مهارتهای جدید را دارد.
دانش آموز B به زبان انگلیسی مثل یک درس امتحانی نگاه میکند، نه مهارتی که باید یاد گرفته شود. او در کلاس حضور دارد، چون باید در کلاس حضور داشته باشد و چون هیچ دلیل و انگیزهی شخصیای برای مطالعهی زبان ندارد، فقط تا حد متوسطی پیشرفت میکند.
دانشآموز A به روشی تیمی فکر میکند. او به نمرهها فکر نمیکند، بلکه خودش در جستجوی برقراری ارتباط به زبان انگلیسی با سایر زبانآموزان است؛ وقتی آزمونش را سپری میکند، سعی میکند تا جایی که میتواند تمرین کند، حتی اشتباه کند و از حاشیه امن (comfort zone) خود خارج شود. معلم اشتباهات او را اصلاح میکند و برای بیان جملهی مدنظرش به زبان جدید روشهای دیگری معرفی میکند. او تمام نکات را جایی یادداشت میکند و انگیزهاش برای یادگیری بیشتر میشود.
دانشآموز B تکالیفش را انجام میدهد، اما آنقدرها مشتاق یادگیری نیست. بیشتر تکالیف را از روی وظیفه انجام میدهد و کمی از انجام این تکالیف سرخوش میشود. بعد از گذراندن و قبولی در آزمون، او در حاشیه امن خودش باقی میماند و سعی میکند تا جایی که میتواند تکالیف خود را به نحو احسن انجام دهد. او رشد نمیکند و اشتباهات را چیزی شبیه تنبیه میبیند.
دانشآموزهایی که با روش دانشآموز A زبان یاد میگیرند، نسبت به دانشآموزانی که شبیه دانشآموز B هستند، از یادگیری زبان جدید احساس رضایت دارند و نتیجهی بهتری میگیرند. برای آنکه بتوانیم دانشآموزهایی شبیه دانشآموز A تربیت کنیم، باید به آنها توضیح دهیم که در قدم اول، زبان را برای خودشان یاد میگیرند و یادگیری زبان تجربهای از رشد و بلوغ است. آنها باید در محیطی رقابتی، انگیزشی و دوستانه قرار بگیرند و آزمونها نیز باید به نحوی طراحی شوند که در راستای تقویت مهارت دانشآموزان بکوشد، نه که بخواهد آنها را تنبیه کند.
بسیار خوب، تقریبا تا نصف راه را پیش رفتیم. منظورم از نصف راه این است که عوامل بسیار بیشتری وجود دارند که ممکن است زبانآموز را از یادگیری زبان جدید در مدرسه باز دارد و او را بیانگیزه کند. عواملی که ما در بخش بعدی مقاله آنها را با دقت بررسی میکنیم و برای هر کدام، راهحلهای فوقالعادهای مطرح خواهیم کرد.
بیشتر بخوانید:بهترین راه یادگیری زبان انگلیسی
بیشتر بخوانید : یادگیری هدفمندتر زبان در مدارس
نظر خود را با ما در میان بزارید