اگر بخواهیم نتایج را آماری بررسی کنیم، اگرچه در برخی از کشورها، آموزش زبان خارجی بهتر صورت میگیرد، تعداد زبانآموزانی که در کلاسهای یادگیری زبان دوم شکست میخورند، بیشمار است. برای مثال، طبق گزارشی از سند کاری اتحادیه اروپا (European Union Working Doucument) در سال 2012، تعداد دانشآموزانی که در یادگیری اولین زبان خارجی به سطح مستقلی رسیدهاند در انگلستان 9% و در فرانسه 14% بوده است.
این آمار و ارقام در مقایسه با آمریکاییها و دیگر بومیان انگلیسیزبان یک موفقیت بزرگ به حساب میآید؛ چون اغلب 85 درصد انگلیسیزبانها در یادگیری یک زبان خارجی با شکست مواجه میشوند. با مشاهدهی این آمار فاجعه در یادگیری یک زبان جدید، مشخصا به وجود یک مشکل پی میبریم: یادگیری زبان جدید اغلب برای اکثر مردم امکانپذیر نیست. من از تجربهی خودم برایتان میگویم: من زبان خارجی را در راهنمایی، دبیرستان و پیشدانشگاهی یاد گرفتم. ولی وقتی در دورهی لیسانس دانشجو بودم، آموختههای من کمکم نکرد. در حقیقت، همهی ما کسی را میشناسیم که زبان فرانسه، اسپانیایی یا چند زبان پرکاربرد دیگر را میخواند و همه را دست و پا شکسته بلد است (خصوصا اگر در یک کشور انگلیسیزبان زندگی کنید، با چنین اشخاصی برخورد خواهید کرد). اما ممکن است به ندرت با کسی برخورد کنید که در یک زبان خارجی تسلط بالایی داشته باشد و بتواند به خوبی در آن به مکالمه و برقراری ارتباط بپردازد (در این مورد میتوان زبان انگلیسی را یک استثناء در نظر گرفت). اما چرا این اتفاق میافتد؟ چرا کمتر کسی ممکن است یک زبان خارجی را به خوبی بلد باشد و به آن تسلط کامل داشته باشد؟
به سه دلیل که در ادامه با آنها آشنا میشوید:
- بیشتر زبانآموزان از همان ابتدا اهداف واضح و مشخصی برای یادگیری زبان ندارند و نمیتوانند عادات مناسب و سالمی برای یادگیری تنظیم کنند.
- بیشتر زبانآموزان انتظار دارند که پیشرفت آنها طی یک نمودار خطی و صعودی پیش برود. اما در حقیقت، در مسیر یادگیری ممکن است پسرفتهای جزئی پیش بیاید.
- بیشتر زبانآموزان به سرعت وارد منطقه راحتی «comfort zone» میشوند تا از دردسرهای احتمالی در مسیر یادگیری دوری کنند.
دوره های آموزش زبان انگلیسی |
|
دوره حضوری | آموزش زبان انگلیسی برای کودکان |
دوره حضوری | آموزش زبان انگلیسی برای نوجوانان |
دوره حضوری | آموزش زبان انگلیسی برای بزرگسالان |
بیایید هر دلیل را توضیح دهیم و راهحلی برای آن پیدا کنیم:
بیشتر زبانآموزان از همان ابتدا اهداف واضح و مشخصی برای یادگیری زبان ندارند و نمیتوانند عادات مناسب و سالمی برای یادگیری تنظیم کنند.
در اینجا سه سوال مطرح میشود:
- آیا برای یادگیری زبان، هدف خاصی مشخص کردهاید؟
- آیا آنها را جایی یادداشت کردهاید؟
- آیا برای اجرای آنها نقشهای دارید؟
اگر پاسخ شما به دو یا سه سوال بالا «نه» است، پس همین الان باید یک قلم و کاغذ در دست بگیرید و مغزتان را کار بیندازید.
با توجه به تحقیقات روانشناسان، روانکاوها و سایر دانشمندان، تنظیم یک هدف مناسب برای آینده به ما کمک میکند تا موفق شویم و در مسیر تلاش برای رسیدن به آن قرار بگیریم. با داشتن هدف میتوانید مسیر پیشرفت خود را دنبال کنید و حتی حس جهتیابی و قدرت تصمیمگیری درست داشته باشید. با داشتن چنین حسی میتوانید انگیزه را درون خود افزایش و احتمال اینکه در نیمهی مسیر تسلیم شوید، کاهش دهید.
مطابق تحقیقات انجام شده توسط پروفسور روانشناس، دکتر «گیل متیو» (Gail Matthews)، کسانی که اهداف خود را مینویسند، اطلاعاتشان را با یک دوست به اشتراک میگذارند و هر هفته پیشرفت خود را به دوستشان اطلاع میدهند، حدودا 33% بیشتر از کسانی که هدف خاصی ندارند یا زیاد به آن فکر نمیکنند، پیشرفت میکنند و به اهدافشان میرسند.
مطالعهی دیگری که توسط یک دانشمند انجام شده است، نشان میدهد که تنظیم اهداف عملکردی بسیار مناسب و کاربردی است و تا 90% به شما در موفقیت کمک میکند. حتی اگر خطایی در مباحث تئوری یا شیوهی مطالعات شما صورت بگیرد، باز هم امکان موفقیت بالاتر است. میخواهم صادقانه چیزی بگویم: وقتی برای اولین بار یک زبان خارجی یاد گرفتم، اصلا نمیدانستم که به چه دلیلی این کار را میکنم یا قرار است بعد از یادگیری آن زبان چه کاری انجام دهم.
من نه در سرم هدفی داشتم نه آن را جایی یادداشت کرده بودم. همانطور که انتظار میرود، بعد از اینکه تعداد زیادی کتاب پر زرق و برق و جذاب خریدم، تا چند هفته آن زبان را به طور دست و پا شکسته یاد گرفتم و سپس، طولی نکشید که علاقهام به یادگیری آن زبان را از دست دادم. البته خیلی زود به یادگیری یک زبان خارجی دیگر علاقهمند شدم و همان مراحل مجددا تکرار شد. بعد از گذشت یک سال، واقعا در هیچیک از دو زبان پیشرفت نکرده بودم، که واقعا انگیزهی مرا نابود کرد.
نکته اینجاست که باید اهداف واقعی ولی چالشبرانگیز و انگیزهبخش برای خود تعیین کنید، آنها را جایی بنویسید و برای انجام آنها برنامهریزی کنید. البته فراموش نکنید که باید اهدافتان را اغلب تا جایی که ممکن است به خودتان یادآوری کنید و پیشرفتتان را زیر نظر بگیرید. این کار اصلا سخت نیست، اما خیلی مهم است که از آن پیروی کنید و اولین قدم خود را در مسیر درستی بردارید.
بیشتر زبانآموزان انتظار دارند که پیشرفت آنها طی یک نمودار خطی و صعودی پیش برود. اما در حقیقت، در مسیر یادگیری ممکن است پسرفتهای جزئی پیش بیاید.
اگر بخواهیم الگوی پیشرفت مهارتها را با اصطلاح مخصوص و جالبش معرفی کنیم، باید بگوییم که این پیشرفت به جای پیروی از یک نمودار خطی و صعودی، با «مقیاس لگاریتمی» پیش میرود که در حقیقت مبحثی متضاد نمودار خطی است. یعنی همانطور که در زبان جدید بهتر میشوید، پیشرفت سختتر و سختتر میشود. برای مثال، ورزشکاران ممتاز برای اصلاح بدن خود زمان و تلاش زیادی لازم دارند، ولی ورزشکاران تازهکار تنها چند دقیقه لازم دارند تا بدنشان را اصلاح کنند.
این موضوع در یادگیری زبان هم اتفاق میافتد: در ابتدا شما به سرعت پیشرفت میکنید، چون اساسا با مغزی خالی شروع به یادگیری میکنید. اما بعد از اینکه پیشرفت کردید، متوجه میشوید که نسبت به زمانی که برای یادگیری زبان سپری میکنید، کمتر پیشرفت میکنید. این پدیدهای نرمال و طبیعی است، نکته اینجاست که فقط برای آن آماده باشید. اگر بخواهیم این لگاریتم را در یک نمودار بررسی کنیم، به شکل زیر خواهد بود:
درست همانطور که نویسندهی معروف یعنی اسکات یانگ «Scott Young» میگوید : «با توجه به نمودار خطی، اگر بخواهیم خط مستقیم را سرعت رشد در تقویت مهارتها در نظر بگیریم، در حقیقت با اطمینانی بیش از حد به خود، پیشرفتی مداوم در طولانی مدت را تصور کردهایم. در نتیجه، اگر با هیچ سختی یا پیچیدگی روبهرو نشویم که ریتم راحت ما را بشکند، میتوانیم به مرحلهی بعدی وارد شویم». اسکات افزود:
در دامنهی لگاریتمی، دو ذهنیت بسیار حائز اهمیت است. در ابتدا، مسیر نمودار رشد با سرعت بالایی را نشان میدهد که در حقیقت به برنامهریزی دراز مدت و منطقی نیاز دارد. از آنجا که سرعت رشد در ابتدا خیلی زیاد است، باید دقت زیادی در مطالعات صورت بگیرد. بنابراین وقتی تلاش اولیه پایان یافت و به مرحلهی متوسطی رسیدید، آموختههای خود را فراموش نمیکنید و اصطلاحا دچار «پسرفت» نمیشوید. در ادامه، زمانی که به مرحلهی پیشرفت با سرعت پایینتر وارد میشوید، باید عادات خود در مطالعه را بشکنید و در آن تغییر ایجاد کنید. از آنجا که سرعت پایین در رشد به خاطر تکرار تمرینها و یکنواخت شدن مطالعات اتفاق میفتد، باید در تلاش و تمرینات خود تغییری ایجاد کنید تا از منطقه راحتی خارج شوید و به پیشرفت خود ادامه دهید.
هرچند، یک وجه دیگر در یادگیری زبان وجود دارد که وقتی به مرحلهی متوسط در هر زبانی رسیدید، هرگز نباید آن را فراموش کنید: وقتی اولین مشکل در مسیر یادگیری را حل کردید، یادگیری آسانتر میشود و بیشتر از قبل میتوانید از بنیهی ذهنی و درگیری با زبان جدید لذت ببرید.
این به این معنی است که شما میتوانید به دانش خود کیفیت اضافه کنید. طبق گفتهی «لوکا لامپریلو» (Luca Lampariello)، «ما میتوانیم زمان بیشتری روی محتوای واقعی بگذاریم و این زمان فقط به درگیری با کتابهای یادگیری یک زبان خارجی محدود نمیشود. ما میتوانیم با دوستانمان صحبت کنیم، تلویزیون و فیلم ببینیم یا کتاب بخوانیم. قرار نیست صرفا روی یادگیری زبان تمرکز داشته باشیم و زمان خود را فقط صرف تمرین با کتاب کار کنیم. قرار است از آن استفاده کنیم و لذت ببریم. میتوانیم بدون اینکه به خودمان فشار بیاوریم یا حتی متوجه شویم، ساعتهای بیشماری را با آن زبان سپری کنیم. اجازه دهید برایتان یک خاطرهی کوتاه تعریف کنم:
من سالهاست که به یادگیری زبان کرهای مشغول هستم. در ابتدا، با اینکه پیشرفت خیلی سریعتری داشتم، اینکه با انگیزه بمانم بسیار سخت بود. چون باید برخلاف گفتههای لوکا، به جای غوطهوری در «محتوای واقعی»، با منابع یادگیری زیادی سروکله میزدم. اما وقتی به سطح متوسط رسیدم، از سایر منابعی که بقیهی بومیزبانها از آنها استفاده میکردند، استفاده کردم و لذت بردم: به تماشای فیلمهای سینمایی و سریالهای تلویزیونی کرهای پرداختم، کتابهای ساده خواندم، متن شعر آهنگهای مورد علاقهام را بررسی و درک کردم و … .
احساس میکردم که دیگر «مطالعه» نمیکنم، بلکه واقعا از ارتباط با زبان کرهای لذت میبرم و استفاده میکنم. با اینکه پیشرفت من خیلی کندتر شده بود، اما اصلا مهم نبود. چون درگیر این نبودم که حتما به مقصد برسم، فقط از مسیر یادگیری حسابی لذت میبردم.
قبل از اینکه این پست زیادی طولانی شود، بیایید به مرحلهی «رشد کند» که کمی پیش به آن اشاره کردیم، توجه کنیم و به این بپردازیم که چرا وقتی به این مرحله میرسیم، برای ورود به مرحلهی بعدی شکست میخوریم و در عوض ترجیح میدهیم یک یا چند زبان خارجی را به صورت دست و پا شکسته یاد بگیریم.
بیشتر زبانآموزان به سرعت وارد منطقه راحتی میشوند
هدف شما در زندگی، به کمال رسیدن است یا رهایی و فرار از مشکلات؟ اگر مجبور نبودیم که برای رسیدن به هدف و موفقیت سختکوشی کنیم، مطمئنا اصلا آن را احساس نمیکردیم. سختی باعث میشود همه چیز عالی و باارزش بشود. اما همهی ما جایی در پس زمینهی ذهنمان میخواهیم که این مسیر آسان باشد.
میخواهیم این جاده بدون ناهمواری، صیقلی و مستقیم باشد، نه این که از روی بوتهها و خس و خاشاک رد شویم. اما اجازه دهید چیزی به شما بگویم: مسیر صاف، بدون ناهمواری و مستقیم وجود خارجی ندارد! بیشتر افراد برای اینکه این سختی را به خودشان ندهند، وارد «منطقه راحتی» میشوند. چون فکر میکنند که به حد کافی خوب هستند.
کسب و کار من «به اندازه کافی خوب است». سطح سلامتیام « به اندازه کافی خوب است». مهارت من در زبان اسپانیایی «به اندازه کافی خوب است». این مرحله گاهی مرحلهی «خودمختاری» (autonomous stage) هم نامیده میشود. وقتی متوجه میشویم که برای انجام کار مورد نظرمان به اندازه کافی خوب هستیم، وارد منطقه راحتی میشویم و دیگر تلاش نمیکنیم. البته این مسئله وقتی معنی میدهد که برای خود هدفی تنظیم کرده باشید. درغیر این صورت تمام اینها بیمعنی میشود. وقتی در این مرحله قرار بگیرید، کنترل و آگاهی خود را نسبت به کارتان از دست میدهید.
اما چیزی که حرفهایها را از ما جدا میکند این است که آنها روی تکنیکهای خود تمرکز دارند، در مسیر یادگیری هدفمند باقی میمانند و نسبت به عملکرد خود، دائما فیدبک میگیرند. به خاطر داشته باشید، وقتی میخواهید به سطح خوبی از مهارت برسید، نحوهی تمرینات شما مهم است، نه مدت زمانی که برای انجام آن تمرین سپری میکنید. در حقیقت، مطالعات نشان میدهد که در هر دامنهای از تخصص، از شطرنج و ویالون زدن گرفته تا بسکتبال بازیکردن، مطالعات نشان میدهند تعداد سالهایی که کسی به انجام کاری مشغول است، رابطه غیرمستقیم و ضعیفی با میزان مهارت و تسلط او در انجام آن کار دارد. به عبارت دیگر هر چه بیشتر تمرین کنید، مهارتتان بیشتر میشود.
فیدبک گرفتن هم از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. برای اینکه بتوانید به سرعت وارد مرحلهی بعدی شوید، همیشه باید فیدبک بگیرید. طبق گفتهی «دیوید منسری» (David Mansaray)، که عاشق یادگیری زبانهای خارجی است: « فیدبک گرفتن میتواند به شما کمک کند تا به سطح مورد نظرتان برسید و ماهر شوید. همچنین به شما کمک میکند تا اعتماد به نفس خود را بالاتر ببرید و به خاطر بیاورید که تمام این کارها را برای پیشرفت خودتان انجام میدهید. این اشتیاق ذهنی مثبتی را در شما تقویت میکند و کمک میکند که با انگیزه باقی بمانید». اما به نظر من، کمک میکند که هرگز وارد منطقه راحتی نشوید. «اسکات یانگ» هم به نکتهی دیگری در مقالهاش تاکید میکند: «در “تلهی به حد کافی خوب هستم” گیر نیفتید. چیزی با عنوان «به اندازه کافی» یا حتی «کافی» وجود ندارد. تمام اینها به میزان تمرینات شما بستگی دارد».
نتیجه گیری
در این مقاله، من سعی کردم که از همان ابتدای یادگیری، روی اهمیت تنظیم اهداف مشخص و برنامهریزی سالم و موثر تاکید کنم. حتی برایتان از اهمیت درک این مسئله گفتم که هرچه بیشتر پیشرفت میکنید، دستیابی به تسلط بالاتر و تقویت مهارتها سختتر و کندتر خواهد شد.
این پروسهای طبیعی است که فقط باید خودتان را برای آن آماده کنید و نگران چیزی نباشید. در نهایت، راجع به اهمیت خروج از منطقه راحتی (Comfort Zone)، پذیرفتن سختیها و چالش یادگیری زبان تا مرحلهی پیشرفته صحبت کردم. حقیقتش را بخواهید، همین چالش یادگیری، یک زبان جدید را جذاب و بامزه میکند. امیدوارم که از این پست لذت برده باشید. از اینکه ایدهها و نظرات شما را راجع به این موضوع بدانیم خوشحال میشویم. آیا تا به حال در زبانی به مرحلهی پیشرفته و تسلط کامل رسیدهاید؟ اگر اینطور است، چگونه به این مرحله رسیدید؟ اگر اینطور نیست، برای رسیدن به مرحلهی فوق پیشرفته میخواهید چکار کنید؟
بیشتر بخوانید:زبان انگلیسی برای زبانآموزان پیشرفته[راهنمای کامل]
نظر خود را با ما در میان بزارید