امروز یک فرد تحصیلکرده و با سواد کسی است که میداند چطور و از کجا باید اطلاعات ضروری را پیدا کند.
چند سال پیش شاهد صحنهای در بارسلونای اسپانیا بودم. یکی از راهنماهای شهری به گروه کوچکی از گردشگران ثروتمند درباره «خانواده مقدس» (the Holy Family) و قصر سلطنتی که توسط معمار معروف «آنتونی گاودی» (Antoni Gaudi) ساخته شد، توضیحاتی میداد. صدای زنی عصبانی با زنگ واضحی در تمام جمعیت به گوش رسید که فریاد میزد: «چرا به ما نمیگویید آنها چه نوع خانوادهای بودند، اعضای این خانواده چه کسانی بودند؟» در راستای همین سوال فرد دیگری در فلورانس ایتالیا هم سوال مشابهی پرسید: «میتوانیم کلیسا را ببینیم، نمای آن مثل وافل است، خیلی زیباست، مجسمه «کسی» هم آنجا هست.» دوست عزیزی که این سوال را پرسیده بود نمای کلیسای «Basilica di Santa Croce» را به «وافل» تشبیه کرده بود و آن «کسی» هم «دانته» (Dante) بود. جذابترین قسمت این داستان برای من به عنوان یک مدرس زبان انگلیسی این بود که در کالج «استراتفورد» (Stratford-upon-Avon) حضور داشتم و گردشگران مشتاق میپرسیدند نویسنده، کتاب آنها را امضا میکند یا نه. بله، منظور آنها «ویلیام شکسپیر» بود! از آنجایی که در کشور خودم و کشورهای دیگر زیاد با این مسائل روبرو شدهام، به جرأت میتوانم بگویم هیچکس به خودش زحمت نمیدهد چیزی یاد بگیرد. هیچکس به خودش زحمت نمیدهد درباره کشوری که قرار است به آن سفر کند چیزی بخواند و اطلاعاتی (هر چند کم) به دست بیاورد. اما با این حال باز هم بدون اطلاعات درباره زبان، مردم و فرهنگ آن کشور سفر میکنند. پدر من که 91 سال سن دارد، حرف خوبی میزند: «از کسانی که فقط پول دارند و سواد و دانش درستی درباره فرهنگ و زبان ما ندارند، چه انتظاری داری؟»
البته درباره هر چیزی مطالب کلی، سوتفاهمات، تصورات غلط و فرضیههای از پیش تعیینشده زیادی وجود دارد. به عنوان یک زبانآموز جوان زبان انگلیسی با گروهی از دانشمندان خارجی ملاقات کردم که برای کنفرانسی در ماه ژولای به شهر زادگاه من آمده بودند. چند مرد از هواپیما پیاده شدند که پالتوهای پوست بلند به تن کرده بودند و چوب اسکی همراهشان بود. کاملا غیرقابل درک و مسخره به نظر میرسید، چون وقتی کلمه «سیبری» (Siberia) را شنیده بودند، اولین چیزی که به ذهنشان آمده بود این بود که «سرد است!» اما اگر اطلاعات آب و هوا را چک میکردند، میفهمیدند که در تابستان و در ماه ژولای در بخش گستردهای از این سرزمین دمای هوا تا 40 درجه سانتیگراد هم بالا می رود.
برای تعیین سطح و مشاوره رایگان با شما تماس میگیریم
با ثبت شماره تلفن خود، از مشاوره و تعیین سطح رایگان کارشناسان ایرانمهر بهرهمند شوید.
به نظر شما ما به عنوان مدرسان آموزش زبان میتوانیم مطالعات فرهنگی را هم وارد برنامهریزی درسی کنیم؟ اصلا به نظر شما باید این کار را انجام بدهیم؟ این مسئله تا حد زیادی به مدرس، نیازهای زبانآموز و البته برنامهریزی درسی بستگی دارد. با توجه به تجربیات خودم میگویم که میتوانیم این کار را انجام بدهیم، نه اینکه فرهنگ را دقیقا تدریس کنیم، اما اطلاعات فرهنگی را با زبانآموزان به اشتراک بگذاریم، در کلاسهایمان درباره آداب و رسوم، سنتها و میراث کشوری صحبت کنیم که زبان آن را تدریس میکنیم. برای تدریس و موفق شدن زبانآموزانمان، شنوندههای ما باید اشتیاق یادگیری داشته باشند. باید به آنها کمک کنیم بفهمند اگرچه دانستن مقدمات درباره محیط یا کشور جدیدی که ممکن است در آن قرار بگیرند خیلی مهم است، به این معنی نیست که آنها باید سنتهای فرهنگ خودشان را رها کنند. بهتر است هنجارهای رفتاری، آداب و رسوم فرهنگی را یاد بگیرند تا مثل یک دست و پا چلفتی زبان یاد نگیرند و به هر کشوری که میخواهند بروند درست و بهجا رفتار کنند.
چطور میتوانیم مطالعات فرهنگی را وارد درسهای آموزش زبان کنیم؟ این مسئله همانطور که قبلا گفتیم به کلاس و زبانآموزان بستگی دارد. برای مثال برای بسیاری از تازهواردها، ظاهر و رفتار ما میتواند یک شوک فرهنگی باشد. در ایران بیشتر مدرسین زبان، زنان هستند. ما فرهنگ خودمان را داریم، باید حجاب داشته باشیم و در بعضی شهرهای جنوبی صورت زنان هم پوشیده است، با همکاران مرد حریم و حد و مرز مشخصی داریم و آزادی اروپاییها یا آمریکاییها را نداریم. همه این مسائل میتواند برای یک خارجی که وارد کشور ما شده و در کلاسهای زبان فارسی شرکت میکند، یک شوک بزرگ و سبک زندگی ما برای آنها تعریفنشده و عجیب باشد. ممکن است لازم باشد برای راهنماییهای بیشتر با مقامات بالارده آموزشی و مدیران مدارس درباره این مسائل صحبت کنیم و و اگر راهحلی وجود دارد، آنها را پیدا کنیم و بعضی استراتژیهای رایج را یاد بکیریم. حتی اگر زبانآموزان خارجی درباره تفاوتهای فرهنگی مطالبی خواننده باشند، وقتی برای اولین بار ما را میبینند، ممکن است دچار شوک فرهنگی شوند. در تابستان، وقتی هوا بس ناجوانمردانه گرم میشود، در شهر و کشور ما، تقریبا هیچ تغییری در نوع پوشش افراد ایجاد نمیشود و فقط جنس پارچههایی که به تن میکنیم نازکتر میشود. اما در کشورهای آمریکایی و اروپایی مردم با شلوارک و لباس کوتاه و دمپاییهای پلاستیکی وارد خیابان میشوند. اما در ایران چنین چیزی نیست. گردشگران و زبانآموزان بینالمللی که از اروپا یا آمریکا به کشور ما میآیند یا برعکس، یعنی کسانی که از آسیا یا آفریقا به یک کشور اروپایی میروند معمولا میایستند و به بومیان زل میزنند. یک دوره آموزشی مناسب که به تدریس یا حتی آشنایی با فرهنگ بپردازد، از بروز چنین تداخلات و تهاجمات فرهنگی جلوگیری میکند و هم زبانآموزان و هم بومیان این تغییرات را میپذیرند. زنان و مردان جوان با نوع پوشش و روابط اجتماعی افراد از کشورهای دیگر کنار میآیند و پوشش کامل یا حتی لباس شنا برای هیچ کدام از دو طرف عجیب و غیرقابل فهم به نظر نمیرسد. به نظر من اگر افراد را از همان ابتدای یادگیری زبان و پیش از رفتن آنها به کشورهای خارجی با مسائل فرهنگی آشنا کنیم، نقش مهمی را در کمک کردن به آنها ایفا کردیم و به آنها کمک میکنیم در موقعیتهای مختلف تصمیم درست بگیرند و عکسالعمل منطقی داشته باشند. وقتی هر نوع بحث با زمینه فرهنگی را وارد درسها و روش تدریسمان کنیم، چیزی که در عمل تدریس میکنیم در واقع احترام متقابل است.
نسل جدید در دورهای رشد میکنند که (در کشورهای اروپایی یا آمریکا) مذهب ممنوع نیست، اما تقریبا به حاشیه کشانده شده و دیگر خیلی به این مسئله اهمیت داده نمیشود. قدیمیترها هنوز به طور مرتب به کلیسا میروند اما جوانترها کمتر به کلیسا میروند یا اصلا نمیروند. در یکی از دانشگاههای آمریکا دورهای برگزار شد که درباره تاریخ مذهب بود و این فرصت را به زبانآموزان و دانشجویان داد تا درباره مذهبهای مختلف در جهان، تعطیلات، آداب و رسوم و سنتهای آنها بدانند. من از سالها پیش درباره اعضای خانواده مقدس اطلاع داشتم. درباره دین مسیحیت و شاخههای آن، تاریخ مذهب بودا و اسلام مطالبی یاد گرفتم. همچنین درباره باورها و عقاید انسانیت و احترام به دیگران هم اطلاعاتی کسب کردم. بقیه موارد از علایق شخصی منشأ گرفت. من همیشه عاشق دوره رنسانس بودم و آن را به تفصیل خواندم؛ همچنین داستان «هزار و یک شب» یکی از علایق من از دوره کودکی بوده است و به لطف این داستان مطالب زیادی درباره کشورها و سنتهای آنها یاد گرفتم. در واقع، این داستان، امروز است که به من کمک میکند. اگر به اندازه کافی خوششانس باشیم که یک مدرس خوب، زبان را به ما آموزش بدهد، ما باارزشترین درسهای زندگی را از او یاد میگیریم. آنها نه تنها مجموعهای از حقایق، بلکه اصول و روش یادگیری مداوم و دائم را به ما میآموزند.
از مدرس زبانی که قبل از رفتن به سفر برای شما وقت میگذارد تا نکات فرهنگی و حقایق آن کشور را به شما بگوید تشکر کنید. او به شما کمک میکند عبارات و اصطلاحاتی را یاد بگیرید که برای سفر به یک کشور خارجی با فرهنگی کاملا متفاوت لازم و ضروری است. امروز، باید از فرصتهای بیشماری که فناوری اطلاعات و ارتباطات در اختیار ما قرار میدهد، سپاسگزار باشیم. با استفاده از اینترنت، ویدیوها، کتابها و مقالات مختلف که همه آنها میتوانند به صورت آنلاین در اختیار ما باشند، میتوانیم در طول سفر مواردی را که باید یاد بگیریم، از موتور ترجمه گوگل یا هر موتور جستجوی دیگری استفاده کنیم تا دانشمان را بررسی کنیم و چیزی جدید یا قدیمی را یاد بگیریم. گاهی مطالبی که برایمان جدید هستند قبلا در ذهنمان بودهاند و امروز یادمان رفته؛ با یک جستجوی ساده میتوان تمام مطالبی را که نیاز داریم بازیابی کنیم و با مشکلاتی که افراد عادی در سفر به یک کشور خارجی دست و پنجه نرم میکنند، روبرو نشویم.
باز هم تکرار میکنیم:
امروزه کسی باسواد است که میداند اطلاعات مورد نیازش را از کجا و چطور به دست بیاورد.
بیشتر بخوانید: استراتژیهای یادگیری
بیشتر بخوانید: بهترین سن یادگیری زبان انگلیسی
برای کسب اطلاعات بیشتر درباره دوره های آموزشی زبان انگلیسی کلیک نمایید
نظر خود را با ما در میان بزارید