در ملاقاتهای کاری، شبیه بومیهای انگلیسی زبان صحبت کنید
مثل یک تاجر انگلیسی زبان صحبت کنید!
مشاغل زیادی در کشورمان وجود دارد و لازمه بسیاری از آنها، زبان انگلیسی است. برای مثال، اگر در یک آژانس هواپیمایی مشغول به کار هستید و در بخش رزرواسیون فعالیت میکنید، مجبور میشوید با اشخاص مختلفی راجع به رزرو هتل و کمیسیونهای ویژه به زبان انگلیسی صحبت کنید.
اما آیا میخواهید به یک کارمند نمونه و به عبارتی «نور چشمی» رئیستان تبدیل شوید؟ آیا میخواهید هرجا که میروید، شما را به تسلط بالا در زبان انگلیسی و مهارت خوبتان در برقراری ارتباطات تجاری بینالمللی بشناسند؟
طبیعتا برای تقویت فن بیانتان راهحلهای زیادی وجود دارد و حتی اگر در زبان انگلیسی مهارت بالایی داشته باشید، ممکن است برخی اصطلاحات و عبارات مخصوص بازرگانی را ندانید. عباراتهایی که هر بومی انگلیسی زبانی در کسب و کار خود حسابی از آنها استفاده میکند و اگر شما نیز آنها را بدانید، در این حرفه پختهتر به نظر میرسید.
حقیقتا یادگرفتن مجموعه همایندهای (collocations) جدید در تجارت، احساس خیلی خوبی دارد. درست مثل بوی قهوه یا نوشیدنی انرژی زا، شور و انرژی خاصی به انسان میبخشد.
من عاشق غذا و نوشیدنیهای تندی هستم که مرا بیدار و پرانرژی نگه میدارند. ولی یاد دادن این همایندهای جدید به شما، مرا بیش از پیش سرحال میکند.
اما قبل از هرچیز باید بپرسم، آیا تا به حال چیزی راجع به همایندهای زبان انگلیسی (collocations) شنیدهاید؟
امیدوارم نگویید :«collo…چی چی؟»
بسیار خوب، شاید شکل ظاهری این کلمه کمی ترسناک باشد. اما در عمل، همایندها اصلا ترسناک نیستند و شامل لغات بسیار سادهای هستند.
در ادامه قرار است بیست همایند بسیار پرکاربرد به شما معرفی کنیم که در هر گوشهای از این جهان، توسط تاجران، کارمندهای بازرگانی، اساتید حرفهای و حتی زبان آموزان مورد استفاده قرار میگیرند.
به زودی فهرست این لغتها را به شما ارائه میدهیم؛ اما در ابتدا اجازه دهید کمی راجع به ماهیت همایندها و نحوهی یادگیری سریع آنها صحبت کنیم. چون قبل از این که آنها را حفظ کنیم باید بدانیم که:
اصلا همایندها چه هستند؟
همایندها، ترکیبی از دو یا چند لغت مختلف با یکدیگر هستند. یعنی عباراتی که هر بومی انگلیسی زبان به طور طبیعی از آنها استفاده میکند.
این عبارات ترکیب ثابتی دارند و نمیتوانید به جای آن از مترادف استفاده کنید، چون ممکن است از نظر گرامری صحیح باشند، اما نهایتا برای یک بومی زبان عجیب و بی معنی به نظر میرسند. به عبارت سادهتر به نظر شما برای اینکه بپرسید «حالتان چطور است؟»، کدام یک در زبان انگلیسی صحیحتر است؟ How are you یا How is your feeling?
اکثر این همایندها ترکیبی از اسم+ فعل و اسم+ اسم هستند. برای مثال میتوانیم به do business اشاره کنیم. کلمهی business باید با فعل do همراه شود و بومیهای انگلیسی زبان، این همایند را صحیح میدانند. اما ممکن است اکثر مردم به اشتباه به آن make business یا have business بگویند. مشکل اینجاست که هر کسی این همایندها را با همایندهای زبان مادری خودش مقایسه میکند. برای مثال، یک اسپانیایی زبان به جای اینکه بگوید :«I am 20 years old»، میگوید :«I have 20 years old» و از نظر خودش، عبارتی صحیح را بیان کرده است. دقیقا همین همایندها به شما کمک میکنند تا سطح خود را بالاتر ببرید و با یک زبان آموز مبتدی فرق داشته باشید. اگر از همان ابتدا، همایندها را صحیح بیاموزید، واقعا شبیه یک بومی انگلیسی زبان صحبت میکنید. (البته منظورمان لهجه و تلفظ نیست. منظورمان به کارگیری عبارات و جملات صحیح از نظر مفهومی و گرامری است).
در هر شاخه و موضوعی همایندهای مختلفی وجود دارند و دنیای تجارت، پر از همایندهای مخصوص به خودش است. چون آنها را هر تاجر ماهری در سراسر دنیا، متوجه میشود. بنابراین اگر در این رشته مشغول فعالیت هستید، واجب است که همایند های مخصوص آن را یاد گرفته و از آنها استفاده کنید.
تنها راه و بهترین راه یادگیری همایندها، حفظ ترکیب و معنی آنهاست. چون امکان ندارد بدون مطالعهی قبلی، با یک ترجمهی ساده ترکیب صحیحی بنویسید. اگر این ترکیبات را جدی نگیرید یا به هر بهانهای حفظ کردنشان را عقب بیاندازید، مطمئنا بزودی در ترجمهی یک متن فارسی به انگلیسی یا مکالمهی تخصصی، با مشکل مواجه رو میشوید.
قسمت دردناک این است که اصلا خودتان متوجه نمیشوید که چقدر عجیب و غریب یا غیرحرفهای صحبت یا ترجمه میکنید. دیگران متوجه این نکته میشوند و نهایتا به شما کار نمیدهند.
طبیعتا به یکباره نمیتوان تمام این ترکیبات صحیح را حفظ کرد و ما برای شما یک تقلب جور کردهایم. پس از فهرست زیر کپی بگیرید و به میز کارتان بچسبانید تا در مکالمات و مکاتبات تجاری از آنها استفاده کنید. رفته رفته، بدون نگاه کردن به این فهرست و به طور ناخوداگاه از آنها استفاده میکنید.
20 همایند (collocation) انگلیسی که به شما کمک میکند در قرارهای کاری خود مثل یک بومی انگلیسی زبان صحبت کنید!
بسیار خوب، وقت آن رسیده که با یک فهرست کوتاه پرکاربردترین همایندهای زبان انگلیسی را معرفی کنیم تا همین الان از آنها در ایمیلها یا قرارهای کاری خود استفاده کنید!
همایند اسم + فعل
1. Do business
با یک شخص یا شرکتی وارد شراکت شوید.
مثال:
According to an article in Entrepreneur, there are many risks to consider if you’re planning to do business in other countries.
مطابق مقالهای در Entrepreneur، اگر میخواهید با کشورهای دیگر وارد شراکت شوید، ریسکهای احتمالی زیادی وجود دارد.
2. Make money
به دست آوردن پول یا سود
مثال:
While waiting for a job offer, he’s trying to make money as a seller on Amazon.
او حین انتظار برای یک پیشنهاد کاری جدید، از راه فروشندگی در سایت آمازون پول به دست میآورد.
3. Join forces
تشکیل تیم و کار کردن با افراد یا شرکتهای دیگر
مثال:
The Sales and Marketing Departments will join forces to promote the next product campaign.
دپارتمانهای فروش و بازاریابی، جهت پیشرفت کمپین محصول بعدی با هم همکاری میکنند.
4. Go bankrupt
ورشکسته شدن. یعنی شرکتی که پول کافی جهت پرداخت بدهیهایش را ندارد.
مثال:
The weak economy is causing many companies to go bankrupt.
اقتصاد ضعیف، باعث ورشکسته شدن شرکتهای زیادی میشود.
5. Run a company
پذیرش مسئولیت یا برپاسازی یک شرکت. فعل run در این ترکیب به «مدیریت یک فعالیت تجاری یا فروشگاهی» اشاره میکند. پس به جای company میتوانید کلمات دیگری قرار دهید. برای مثال، میتوانید به جای run a business، همایندهای run a restaurant, run a flower shop و … را هم به کار ببرید.
مثال:
After I retire, I plan to move to the countryside and run a small business.
به فکر این هستم که بعد از بازنشستگی، به حومهی شهر بروم و یک تجارت کوچک برپا کنم.
6. Chair a meeting
ریاست و مدیریت یک جلسه را بر عهده داشتن
مثال:
It’s your turn to chair the sales meeting this week.
این هفته نوبت شما است که مسئولیت مدیریت جلسات فروش را بر عهده بگیرید.
7. Lead a team
مدیریت و رهبری گروهی از مردم که در یک فعالیت تجاری با هم کار میکنند.
مثال:
Robert doesn’t have enough experience to lead the team.
رابرت تجربهی کافی برای مدیریت گروه را ندارد.
8. Attract investors
ترویج تجارت به شیوهای که در آن سایر مردم به سرمایه گذاری در آن تشویق شوند.
مثال:
This Forbes article shows you how to attract investors to fund your own startup company.
این مقالهی Forbes به شما نشان میدهد که چگونه برای شرکت استارتاپی خود، سرمایهگذار جمع کنید.
9. Suffer losses
در متون تجاری انگلیسی، suffer losses یعنی ضرر کردن. یعنی زمانی که خرج بیشتر از درآمد باشد. این اصطلاح معمولا راجع به سرمایه گذاریهای تجاری، بازارها و … مورد استفاده قرار میگیرد.
مثال:
He suffered losses in the stock market recently. That’s why he follows the market news closely every day.
اخیرا او در بازار سهام ضرر کرده است. به همین دلیل است که هر روز اخبار مربوط به بازار را دنبال میکند.
10. Build trust
ایجاد یک رابطه قوی با دیگران، رابطهای که در آن هر دو طرف از یکدیگر انتظار بهترین عملکرد را دارند. هیچوقت نمیشنوید یک بومی انگلیسی زبان از عباراتی مثل create trust یا make trust استفاده کند.
مثال:
One way to build trust with our customers is by keeping our promises to them.
یکی از روشهای جلب اعتماد مشتری، به قول خود عمل کردن است.
11. Discontinue a product
متوقف کردن تولید یا فروش یک محصول
مثال:
Since this line of sportswear isn’t doing well, the company may decide to discontinue the products.
از آنجایی که خط تولید لباس ورزشی نتیجه مطلوب را ندارد، شرکت تصمیم گرفت تولید و فروش این محصول را متوقف کند.
12. Meet a deadline
کار یا پروژهای را تا موعد مقرر به انجام رساندن
مثال:
The whole team has been working long hours to meet the deadline.
تمام اعضای گروه ساعتها کار کردهاند تا پروژه را تا موعد مقرر تکمیل کنند.
همایندهای اسم+ اسم
13. Customer service
احتمالا معنی این همایند را میدانید. Customer service یعنی پشتیبانی و خدمات به مشتری جهت کمک به مشتریان و همچنین اطمینان خاطر از اینکه آیا از محصول یا خدمات راضی هستند یا خیر.
مثال:
Good customer service is one of the main reasons customers keep coming back.
کیفیت خوب خدمات مشتریان، یکی از دلایلی اصلی و مهمی است که باعث میشود مشتریان مکررا به شما رجوع کنند.
14. Price war
به دورهای اشاره میکند که رقابت شدیدی بین کسب و کارها وجود دارد و طی آن، شرکتها و فروشندگان دائما قیمتهای خود را کاهش میدهند تا بتوانند مشتریان بیشتری جذب کنند و سهم بازارشان را افزایش بدهند.
مثال:
The best time to book your plane ticket is when airlines are having a price war.
بهترین زمان جهت خرید بلیط هواپیما، زمانی است که خطوط هواپیمایی درگیر جنگ قیمتی هستند.
15. Brand name
احتمالا با معنی Brand name آشنا هستید. Brand name نامی است که شرکت روی محصولاتش میگذارد تا مردم راحتتر و سریعتر آن را بشناسند. Brand name معمولا به محصولات خیلی معروف تعلق گرفته و به کیفیتی قابل توجه اشاره میکند.
مثال:
I’m sure you know of famous brand names like Toyota, Kleenex, etc.
مطمئنم برندهایی مثل Toyota، Kleenex و … را میشناسید.
Many people will only buy brand name products.
بسیاری از مردم فقط از محصولات و اجناس برند استفاده میکنند.
16. Sales figures
Sales figures به تعداد محصولات فروخته شده در یک تجارت یا صنعت، طی مدت زمانی خاص اشاره میکند.
مثال:
Don’t forget to include last year’s sales figures in your report as well.
یادت نرود میزان فروش سال گذشته را نیز به گزارش خود اضافه کنی.
17. Business model
Business model به یک برنامهی تجاری اشاره میکند که طی آن نحوهی موفقیت یک شرکت در کسب سود مشخص میشود. این مدل کسب و کار شامل جزئیاتی از جمله اهداف کاری، مالی، محصولات و خدمات، بازار و … است.
مثال:
Let’s review the success other companies have had using a business model like this one.
اجازه دهید موفقیت سایر شرکتهایی را چک کنیم که از این برنامهی کاری پیروی کردهاند.
18. Customer base
گروهی از مشتریان که دائما از خدمات شرکت شما استفاده کرده و محصولات شما را خریداری میکنند.
مثال:
The sporty design of this watch will appeal to a young customer base.
طراحی اسپرت این ساعت مورد پسند قشر جوان مشتریان خواهد بود.. (در نثر فارسی، این ترجمه به صورت مفهومی انجام شده است. اما به صورت تحت لفظی آن را میتوان «مورد پسند مشتریهای جوان» در نظر گرفت.
19. Market leader
شرکتی با بالاترین میزان فروش و بالاترین سهم بازار در صنعت
مثال:
We have to work much harder this year to maintain our position as the market leader.
امسال باید خیلی سختتر کار کنیم تا موقعیت خودمان را به عنوان market leader حفظ کنیم.
20. Product launch
معرفی محصولی جدید به بازار برای اولین بار. این واقعه معمولا شامل فعالیتهای بازاریابی میشود که در آنها توجه مشتری به سمت محصول جدید جلب شود.
مثال:
It seems the best time for a product launch of beverages is in April, just before summer begins.
ظاهرا بهترین زمان معرفی نوشیدنیهای جدیدمان در ماه آوریل است. درست قبل از شروع تابستان
اگر با همایندهای جدیدی روبرو شدید آنها را یادداشت کنید، معنی آنها را پیدا کنید و آنها را به فهرست بالا اضافه کنید. خیلی زود به حدی به آنها تسلط پیدا میکنید که دیگر حتی لازم نیست به فهرستتان نگاه کند. مثل همیشه، امیدواریم از یادگیری لذت ببرید و به تمرین کردن ادامه دهید.
نظر خود را با ما در میان بزارید